جشنی از جنس «وصال، 4 سال خواستگاری کردم
تاریخ انتشار: ۱۱ تیر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۱۱۵۲۰۶
خبرگزاری فارس- تبریز، معصومه درخشان: به عنوان خبرنگار حوزه گزارشهای اجتماعی، زنان و خانواده به مراسم جشن وصال اداره کل ورزش و جوانان آذربایجانشرقی دعوت شدهام.
محل برگزاری جشن وصال تالار صدرا در خیابان گلکار تبریز است. جشن وصال همان طور که از اسمش پیداست مراسم جشنی برای عروس و دامادهای جوان است. در مسیر کوتاه منتهی به تالار صدرا قدم میزنم به عروس و دامادهای جوانی فکر میکنم که ساعت چهار عصر همزمان با شروع مراسم در تالار صدرا میبینم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
با همه ذهنیتی که از یک مراسم عقد و عروسی دارم به تالار صدرا میرسم. وارد سالن می شوم در محوطه ورودی هیچ صدایی به گوش نمیرسد، از سمت راست در ورودی حدود ۲۰ پله به طبقه بالا میرود، از پله ها بالا رفته و وارد سالن اصلی مراسم میشوم.
تعدادی از مهمانها آمدهاند و تعدادی دیگر هم کمکم به جمع ما اضافه میشوند. از مسوولان اداره کل ورزش و جوانان همکارانی در دور تا دور سالن بوده و مهمانان را راهنمایی میکنند.
برخلاف تصورم خبری از اتاق عقد، عاقد و آینه شعمدان نیست و عروس خانمها هم با چادر سفید نیامدهاند، چند نفری از آقا دامادها با کت و شلوار عروسی آمدهاند و چند نفری هم با تیپ اسپورت هستند.
چند زوج جوان دست در دست یکدیگر هم از راه میرسند و در بخشی از سالن که ویژه آنهاست مینشینند.
مراسم جشن وصال با تلاوت آیاتی از کلام الله مجید توسط آقای قوچی حافظ و قاری قرآن کریم با موضوع ازدواج آغاز میشود و سپس در حالی که قیام کردهایم سرود ملی میخوانیم و به افتخار کشورمان کف میزنیم.
خونچا باخما
تازه سرود ملی تمام شده بود که صدای دلنشین عاشق با ساز سنتی آذری همه را متوجه خود کرد. گروه هنری" آیین و ایون" در حالی که به صورت نمادین خنچه عروس در دست داشتند و عاشق سنتی نیز مینواخت و اشعار ترکی در وصف عروس و داماد میخواند از یک در سالن وارد شده و از در دیگر خارج شدند.
نوجوانان این گروه هنری لباس سنتی آذری به رنگ قرمز پوشیده و کلاه آذری روی سر گذاشته و خنچه عروس را در طبقهایی که روی آن پارچه ساتن قرمز و یاسمنی کشیده شده است روی سر گرفتهاند و همزمان با خواندن نوای عاشق آن را به مهمانان نشان میدهند.
روی هر کدام از طبقها لباسها و خوراکیهایی از جمله کله قند و نبات برای عروس خانم است.
در رسم و رسوم آذری خنچه عروس شامل خریدهایی است که آقای داماد قبل از مراسم عقد برای عروس خانم میخرد و خانواده داماد طی مراسمی تحت عنوان" خونچا باخما" آن را به خانه عروس میبرند.
بعد از اجرای مراسم خنچه بَرون توسط این گروه هنری تشویق زوجهای جوان آنها را همراهی میکند.
مجری جوان مراسم جشن وصال با شور و نشاط خاصی از مهمانان میخواهد زوجهای جوان را مفصل تشویق کنند.
جشن وصال با خیر مقدم گویی آقای تقیزاده معاون فرهنگی اداره کل ورزش و جوانان آذربایجانشرقی ادامه پیدا میکند.
خیرمقدم گویی آقای معاون که تمام می شود مجری پرشور از مهمانان میخواهد با تشویقها و کفهای مرتب استاد محمدرضا جدیری خواننده موسیقی سنتی تبریزی را دعوت کنند تا به روی سن آمده و برای سرسلامتی عروس خانمها و آقا دامادهای جوان بخواند.
ماهنی آذری تقدیم به عروس و دامادها
تشویقهای مرتب همچنان ادامه دارد و استاد جدیری به روی سن میآید، بعد از تبریک و شادباش به زوجهای جوان سه ماهنی (ترانه) آذری به زیبایی اجرا میکند، خوب که گوش میکنم میتوانم صدای همخوانی زوجهای جوان با ترانههای آذری با تم عروس و داماد را بشنوم.
اجرای موسیقی آذری به پایان میرسد، زوجهای جوان شاد و خندان هستند، تعدادی از آنها دو نفری آمدهاند و تعدادی دیگر به همراه پدر و مادر مهمان این مراسم هستند.
اوزوح سالماغا گلمیشخ
دوباره صدای عاشق در سالن می پیچد در حالی که دف ( قاوال) می زند میخواند:
" آلا گوز بیر اوغلانا قز آلماغا گلمیشخ
آینا شعمدان گتیمیشخ اوزوح سالماغا گلمیشخ"
همه به طرف صدای عاشق بر میگردند و عاشق با گروه هنری " آیین و ایون" به روی سن میآیند.
این گروه هنری مراسم خواستگاری را با خواندن اشعار ترکی اجرا میکنند و پدر عروس خانم هم موافقت میکند و اعضای دو خانواده به همدیگر تبریک میگویند.
بعد از خواستگاری و اعلام موافقت طبق رسم و رسوم سالهای دور پدر عروس و پدر داماد با همدیگر کشتی میگیرند که در اصطلاح ترکی ( گولشماخ) میگویند. بعد از پدر عروس و داماد دو نفر از جوانان روستا در حالی که برای هم رجز میخوانند وارد گود شده و آنها نیز کشتی میگیرند.
داماد برقصد ارزانی میشود
در ادامه یکی از جوانان می گوید" از قدیم گفته اند داماد در عروسی برقصد ارزانی می شود" پس آقای داماد گروه هنری نیز چند ثانیهای زوجهای جوان را مهمان رقص آذری میکند و حاضرین نیز با تشویق او را همراهی میکنند.
یکی از رسمهای جالب عروسی در مناطق آذرینشین پرتاب کردن سیب به جوانان مجرد بود که ساقدوشهای جوان آقای داماد سیبهایی را به نیت خوش یمن بودن به سوی زوجهای جوان پرتاب میکنند.
حالا نوبت به مراسم عروس بَرون میرسد ، یکی دیگر از رسم و رسوم رایج هنگام بُردن عروس بستن کمر عروس توسط برادر کوچک یا برادر زاده داماد است.
بستن کمر عروس
برادر داماد این گروه هنری نیز کمر عروس را با شال سفیدی میبندد سپس پدر عروس به برادر داماد انعام میدهد. هنگام بستن کمر عروس، خواهران، عمه یا خاله داماد میخوانند" گلینگلین قز گلین، قدی قامتی دوز گلین، سنّن یتدی اوغلان ایسترخ سون بشیی قز گلین"
سپس پدر عروس برای دخترش دعای خیر میکند " اوغللو قیزلی اولاسان وارلی دولتی اولاسان ، قان اتائین، قاین آنانین سوزنده اولاسان ، ایاغونان وار دولت آپاراسان، خوش گونلر گوره سن ... ان شاءالله "
حالا عروس را می برند وقتی عروس خانم میخواهد از خانه برود برادر کوچک عروس جلوی در ایستاده و می گوید" در باز نمی شود" گفتن این جمله به معنای انعام خواستن است تا اجازه بدهد خواهرش را ببرند، اینجا پدر داماد میآید و انعام میدهد و در میان شادی و هلهله و کف زدنها عروس به خانه بخت میرود.
گروه هنری " آیین و ایون" به طور خلاصه این آداب و رسوم را روی سن اجرا می کنند و بعد از بردن عروس همراه با نواختن موسیقی آذری سالن را ترک می کنند.
کمتر از ۵ فرزند قبول نیست
حالا که عروس گروه هنری به خانه بخت رفت نوبت به سخنرانی آقای تراب محمدی معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی استاندار میرسد.
او در صحبتهایش به پرهیز از تشریفات و تجملگرایی، ترویج واسطهگری در ازدواج و ...اشاره میکند.
زوجهای جوان گاهی صحبتهای او را تایید میکنند و گاهی به رویش لبخند میزنند. موضوع فرزند آوری بحث دوم آقای سخنران بود که لابه لای حرفهایش خطاب به زوج های جوان گفت در امر فرزندآوری تلاش کنید و هر کدام پنج تا فرزند بیاورید. کشوری که نیروی جوان نداشته باشد اقتدار هم ندارد.
آقای سخنران به کمتر از پنج فرزند راضی نبود و همین باعث خنده زوج های جوان میشود. حدس میزنم لابد با خود میگفتند انگار از این همه تورم و گرانی و اوضاع اقتصادی اطلاعی ندارید.
تجلیل از خادمان ازدواج
پایان بخش جشن وصال تقدیر از خادمان و فعالان عرصه ازدواج است. افرادی که در قالب گروهها و نهادهای مردمی برای تسهیل ازدواج با اداره کل ورزش و جوانان همکاری میکنند، خیرین و اساتیدی که در برگزارهای کارگاههای آموزش های پیش از ازدواج فعالند و زوج های جوان از جمله افرادی هستند که تجلیل میشوند.
پهمچنین در این مراسم از ۲۰ زوج جوان که به تازگی زندگی مشترک خود را آغاز کرده بودند تجلیل شد.
بعد از پایان مراسم در فرصت کوتاه پیش آمده هنگام خروج از سالن با تعدادی از زوج های جوان همصحبت شدم.
خانوادهها در ازدواج سختگیری میکنند
زهرا علیمحمدی و رضا قربانی زوج جوانی هستند که در دانشگاه باهم آشنا شده و ازدواج کردهاند.
زهرا خانم کارشناس بهداشت مواد غذایی و آقا رضا کارشناسی ارشد هوش مصنوعی است.
مهریه زهرا خانم و آقا رضا ۷۲ سکه بهار آزادی است، البته به گفته آنها خانوادههایشان با این تعداد سکه مخالف بودند و میگفتند تعدادش بیشتر باشه ولی عروس خانم و آقا داماد به نیت شهدای کربلا روی ۷۲ سکه مصمم بودند و آخرش خانوادهها قبول کردند.
زهرا خانم به همه دختران و پسران توصیه میکند مبنای ازدواج را بر اساس دوست داشتن و صداقت پایهگذاری کنند و بدانند تجملات اصل خوشبختی هیچ زندگی نیست.
زهرا خانم البته خانوادهها را در بحث ازدواج جوانان مقصر میداند و میگوید: خیلی وقتها دختر و پسر با امکانات کمتر هم راضی هستند با همدیگر ازدواج کنند ولی خانوادهها خیلی سختگیری میکنند.
آشنایی پیش از ازدواج یک ضرورت است
علی آقا و راضیه خانم هم توسط یکی از دوستان مشترک به همدیگر معرفی شدند، مهریه عروس خانم ۲۵۰ سکه بهار آزادی است، چهار سال دوران نامزدی داشتند و ۲۴ اسفندماه سال ۱۴۰۱ زندگی مشترک خودشان را آغاز کردهاند.
این زوج جوان آشنایی قبل از ازدواج را راهکاری خوب برای ازدواج موفق میدانند.
علی آقا در این زمینه میگوید: آشنایی پیش از ازدواج باعث میشود هر دو طرف از نظر اخلاقی، فرهنگی و سبک زندگی همدیگر را بشناسند. از آنها میپرسم آیا کانونهایی که در زمینه ازدواج فعال هستند در زمینه تسهیل ازدواج جوانان اقدام میکنند؟ علی آقا میگوید بله کانونهای آسان ازدواج در سطح شهرها فعال هستند و در ابتدا مبالغی از هر دو خانواده دریافت میکرده و در مقابل هزینههای تالار عقد و عروسی و فیلمبرداری خیلی کاهش پیدا میکند و این کمک بزرگی به زوجهای جوان است.
چهار سال خواستگاری کردم
سومین زوجی که با آنها صحبت میکنم خانم مریم محبی و آقای احمد عطایی نام دارند. مریم خانم لیسانس مدیریت برنامه ریزی و علوم تربیتی و احمد آقا هم دیپلم است.
مریم خانم چرا شما مثل برخی از دخترخانم ها نگفتی شوهرم باید تحصیلاتش از من بالاتر باشه؟ مریم خانم در حالی که به روی همسرش لبخند میزند میگوید من عاشق اخلاق همسرم شدم برای همین تحصیلات او اصلا برایم مهم نبود که دیپلم است یا لیسانس.
مثلا احمدآقا چه اخلاقی داشت؟ کمی مکث می کند شاید هم می خواهد فضایل اخلاقی همسرش را پشت سر هم قطار کند و همه را باهم تعریف کند.
میگویم خب کدام اخلاقش شما را جذب کرد؟ تا او بخواهد جواب دهد احمدآقا میگوید: من عاشق همسرم هستم و برای ثابت کردن این عشق و علاقهام چهار سال از مریم خانم خواستگاری کردم.حالا هر دو میخندند. عروس خانم موضوع جالب شد پس از اول تعریف کن قضیه چیه؟ در حالی که هر دو به همدیگر نگاه می کنند و لبخند می زنند آقای داماد می گوید: ما در فضای مجازی باهم آشنا شدیم، این آشنایی به شناخت بیشتر از همدیگر منجر شد و من هر روز مطمئن تر می شدم که انتخابم خوب و درست است.
برای اولین بار که به خواستگاری آمدم خانواده مریم خانم جواب منفی دادند.
خب مریم خانم چرا خانواده مخالف بودند؟ اول به علت مشکل کار، دوری راه و بعد تحصیلات. همسرم ساکن مشکین شهر بود و ما ساکن تبریز. برای همین مخالفت کردند.
احمد آقا در ادامه حرفهای مریم خانم میگوید: من عهد کرده بودم به هر طریقی که شده با مریم خانم ازدواج میکنم. حتی یک روز به برادرش زنگ زدم و گفتم " مریم خانم فقط مال من است". برای همین چهارسال تمام به خواستگاری رفتم و آمدم تا اینکه خودم را به خانواده همسرم ثابت کردم که از عشق و علاقه ام کم نمی شود.
خب نگفتی کدوم اخلاق همسرت باعث شد به او بله بگی؟ همسرم یک ویژگی خیلی مهم دارد، او خیلی آبرومندانه زندگی میکند، اعتقادات قلبی خاصی دارد که زندگی را برایم دلنشینتر میکند، از اینکه در کنار هم هستیم خوشحالم و خدا را شکر میکنم.
یک توصیه به جوانها؟ بهتر است به خانوادهها توصیه کنیم در ازدواج جوانان سنگهای بزرگ پیش پای جوانان نگذارند .توقعات زیاد خانوادهها باعث میشود جوانان ازدواج نکنند.
با آنها خداحافظی میکنم و آنها به همدیگر لبخند میزنند، انگار بعد از چهار سال رفتن و آمدنها برای اولین بار است همدیگر را میبینند و برای پیوند دلهایشان خوشحالند.
انتهای پیام/ ۶۰۰۲۰
منبع: فارس
کلیدواژه: جشن وصال تبریز معصومه درخشان زبان ترکی فرزند آوری تراب محمدی تورم مهریه عروس و داماد خواستگاری دامادهای جوان ورزش و جوانان گروه هنری عروس و داماد زوج های جوان تالار صدرا آقای داماد خانواده ها آقا داماد مریم خانم مراسم جشن عروس خانم زهرا خانم پدر عروس چهار سال زوج جوان کمر عروس اداره کل جشن وصال برای هم خانم ها روی سن
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۱۱۵۲۰۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
طلاق بهخاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر
زن جوان وقتی یک روسری قرمز رنگ و عروسک دخترانه در خودروی همسرش پیدا کرد برای طلاق به دادگاه خانواده رفت.
به گزارش مشرق، مقابل یکی از شعبههای دادگاه خانواده زن جوانی در حالی که یک روسری قرمز در دست داشت و با بیقراری قدم میزد چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی
دروغ و پنهانکاری مثل یک سم کشنده در زندگی مشترک عمل میکند. در این پرونده میبینیم که مرد جوان اشتباه بزرگی مرتکب شده که قبل از ازدواج حقیقت را بیان نکرده است. او باید اجازه میداد ساناز خودش تصمیم بگیرد در واقع آرمین با پنهانکاری بشدت همسرش را ناراحت کرده است.البته ساناز هم کمی مقصر است او باید در مورد آرمین تحقیق میکرد و بدون شناخت کافی از او وارد این رابطه نمیشد اما با سادهانگاری راجع به این مسأله مهم وارد رابطه شد و این پیامد اصلی ازدواج بدون شناخت کافی و از روی ظواهر است.
با این حال زوجهای جوان باید بدانند اصل و اساس یک زندگی مشترک موفق بر پایه صداقت و تعهد است. زندگی بدون اعتماد محکوم به شکست است پنهانکاری و دروغگویی تمام پلهای پشت سر را خراب میکند.
منبع: روزنامه ایران